در فرهنگ قرآن و ادبيات اسلامي، يكي از نام هاي جلالي خداوند، منتقم است و خداوند برخي را به علل و عواملي در همين دنيا و يا آخرت به انتقام مي گيرد. در حقيقت، انتقام از سوي خداوند است و اين نشان دهنده آن است كه اگر برخي از صفات و رفتارها نسبت به آدمي زشت و نكوهيده است اما درباره خداوند امري پسنديده و كمالي است. از اين دسته از صفات مي توان به تكبر اشاره كرد كه از غير خدا زشت و ناپسند و رفتاري نكوهيده است اما يكي از صفات و نام هاي حسناي الهي متكبر است كه در آيات قرآني بيان شده است.
پرسش اين نوشتار اين است كه چه علل و عواملي موجب مي شود كه خداوند به اسم منتقم ظهور و تجلي كند و نسبت به چه كساني اين گونه رفتار مي كند؟ نويسنده كوشيده تا با آيات قرآني اين مسئله راواكاوي نمايد و تحليل قرآن را از علل و عوامل آن تبيين و تشريح نمايد. با هم اين نوشته را از نظر مي گذرانيم.
واژه انتقام كه از ماده نقم (در فارسي نقمت) گرفته شده به معناي انكار چيزي با زبان يا عقوبت (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه نقم) و هم چنين به معنا اكراه (صحاح اللغه) و شدت كراهت (المصباح) به كار رفته است.
يكي از كاربردهاي قرآني اين واژه، مجازات و عقوبت و مقابله به مثل است. مهم ترين كاربردي كه در فرهنگ ايراني اسلامي از اين واژه در انديشه هاست، معناي اخير است كه مقابله به مثل در امور زشت و نابهنجار مي باشد. به اين معنا كه شخص در برابر رفتاري نابهنجار و زشت واكنش نشان مي دهد كه مردم آن را به عنوان مقابله به مثل مي پذيرند ولي از آن جايي كه در آن كينه نهفته است و رفتارهاي كينه آميز و از آن خاستگاه مي باشد، از انتقام پرهيز دارند و آن را به عنوان عملي هنجاري نمي پذيرند.
به سخن ديگر، وجود كينه در مسئله انتقام موجب مي شود كه از نظر رفتاري، واكنش انتقام گيرنده را نپسندند و نسبت به آن واكنش منفي نشان دهند و انتقام را امري ناپسند و زشت برشمارند.
در انديشه و بينش مردم، هرگونه عملي كه ريشه در كينه و انتقام جويي داشته باشد مذموم و ناپسند است و براين اساس از انتقام جويي نفرت و بيزاري مي جويند.
اما از آن جايي كه عدالت اقتضا مي كند كه شخص نسبت به ديگري كه در حق وي ظلم و ستم كرده است، به مقابله دست بزند، هرگونه مقابله به مثل مي تواند در اين حوزه امري طبيعي و قانوني و حقوقي شمرده شود. نتيجه اين خواهد بود كه مقابله به مثل در صورتي كه از خاستگاه عدل نه كينه باشد، امري پسنديده و قانوني است و كسي چنين شخصي را به سبب مقابله به مثل و يا مجازات و عقوبت سرزنش نمي كند. از اين روست كه قصاص قاتل را مجاز و قانوني و حقوقي مي دانند هرچند كه در فرهنگ اسلامي كه براساس محبت و مهر است، عفو و گذشت نيز پسنديده شمرده شده است.
از آن جايي كه مفهوم قرآني و اسلامي انتقام از مفهوم عرفي آن جدا مي شود و تفاوت هايي دارد كه حتي ماهيت دو معنا را از هم جدا مي كند، مي توان گفت كه مفهوم انتقام در بينش قرآني اسلامي غيراز آن چيزي است كه عرف از آن مي فهمد و آن را مذموم و ناپسند مي شمارد.
انتقام در مفهوم و كاربردهاي قرآني ارتباطي با كينه جويي ندارد بلكه خاستگاه آن عدالت است و منتقم نه از روي كينه و خشم بلكه براساس اجراي عدالت و مقابله به مثل و مجازات و عقوبت است كه انتقام مي گيرد. براين اساس نه تنها صفتي است كه مي توان درباره خداوند آن را به كار برد بلكه صفتي پسنديده است كه مي توان براي انسان هاي عادل نيز به كار گرفت. اين گونه است كه در روايات اسلامي يكي از صفات حضرت قائم آل محمد ومنجي بشريت حضرت اباصالح امام مهدي(عج) منتقم آل محمد(ص) دانسته است؛ زيرا وي از روي كينه اقدام به انتقام گيري نمي كند بلكه براي اجراي عدالت اقدام مي كند.
چنين كنش و واكنشي را مي توان در داستان عمروبن عبدود و اميرمومنان(ع) ردگيري كرد كه به سبب تف انداختن عبدود، آن حضرت(ع) از روي سينه وي برخاست و زماني به دور خويش گرديد و آن گاه اقدام به كشتن وي نمود؛ زيرا نمي خواست انتقام وي روي كينه جويي و برخاسته از خشم و غضبي باشد كه به سبب تف انداختن شايد در وي پديد آمده باشد؛ چه وي مي خواست عدالت خداوند را در حق وي اجرا كند و تنها از روي اخلاص و فرمان حق اقدام به كشتن وي نمايد.
نتيجه آن كه در فرهنگ قرآني و اسلامي انتقام به مفهوم، اجراي عدالت در حق كسي است كه لازم است وي عقوبت و مجازات شود و اين مجازات مي بايست در دايره مقابله به مثل انجام شود و از حد و حدود مثليت و همانند بيرون نرود. براين اساس مي توان گفت كه انتقام جويي امري پسنديده و هنجاري و در دايره عدالت است.
اين مفهوم با آن چه عرف از مفهوم انتقام مي فهمند و به كار مي برند تفاوت هاي ماهوي دارد؛ زيرا خاستگاه انتقام در مفهوم عرفي آن، كينه و خشم است هرچند كه مي خواهد با اين عمل خويش مقابله به مثل كند و حق خود را بستاند و شخصي را مجازات نمايد.
آن چه در اين نوشتار مراد و مقصود است انتقام به معناي قرآني آن است؛ زيرا خداوند كسي نيست كه براساس احساسات عمل كند و رفتارهاي او در اين دايره نمي گنجد بلكه چنان كه خود بارها در آيات مختلف بيان كرده و حتي ديگران را نيز بدان خوانده است عمل براساس عدالت است.
از سوي ديگر پيامبران(ع) و اولياي الهي(ع) نيز اين گونه هستند؛ زيرا آنان مظهر اسم منتقم هستند و اگر امام زمان(عج) به عنوان منتقم آل محمد(ص) معرفي و مشهور شده است به معناي مجري عدالت است كه به اين نام ظهور و بروز مي كند.
اما چه علل و عواملي موجب مي شود تا خداوند نسبت به شخص و يا گروه و يا قومي به اسم منتقم ظهور و تجلي كند؟
به نظر مي رسد كه خداوند مي تواند به اشكال مختلفي بندگان متجاوز و ظالم خويش را مجازات كند، ولي برخي از رفتارها، كنش ها و واكنش ها موجب مي شود تا خداوند به نام منتقم ظهور نمايد و مردماني را مجازات و عقوبت نمايد.
از جمله علل و عواملي كه موجب مي شود كه خداوند به اسم منتقم ظهور كند، اعراض مردمان از آيات خداوندي است. خداوند در آيه 22 سوره سجده با بيان اين مطلب مي افزايد كه خداوند با جنود و سپاهيان بي پايان خويش، از چنين افرادي به اشكال مختلف انتقام مي ستاند و آنان را عقوبت و مجازات مي كند.
از نظر قرآن كساني كه از آيات تكويني و تشريعي و يا لفظي خدا اعراض مي كنند و آن را به پس گوش مي افكنند به سبب ظلمي كه در حق آيات الهي انجام مي دهند مرتكب جرمي مي شوند كه مي بايست مجازات شوند؛ زيرا از نظر خداوند اعراض از آيات الهي نه تنها ظلم بلكه جرمي است كه از نظر قانوني آنان را مستحق مجازات مي كند. از اين روست كه در ادامه آيات مي فرمايد: انا من المجرمين منتقمون؛ ما از برخي از مجرمان انتقام مي گيريم. به اين معنا كه اين گونه از مجرمان كه از آيات الهي اعراض مي كنند و به خداوند و آيات وي ظلم و ستم روا مي دارند مستحق انتقام هستند هر چند كه ديگر مجرمان اين گونه نباشند ولي اين دسته مستحق انتقام مي باشند و مجرم معمولي به شمار نمي آيند. (سجده آيه 22)
از ديگر كساني كه مستحق مجازات انتقامي هستند كساني هستند كه در برابر امام مبين قرار مي گيرند و با آن كه مطلب بر ايشان واضح و روشن است ولي در پي ظلم و ستمي مي روند و حق امام مبين را ناديده مي گيرند و در برابر چنين كساني از پيامبران(ع) و اولياء معصوم الهي (ع) مي ايستند و نسبت به آيات الهي ظلم و ستم روا مي دارند. اين گونه است كه در آيه 78 و 79 با اشاره به بيدادگري اصحاب ايكه (قوم شعيب) آن را سبب انتقام خدا از آنان برمي شمارد؛ زيرا نسبت به آن حضرت كه رهبري كامل به سوي خداوند بود ظلم و ستم روا داشتند.
به هر حال تكذيب آيات الهي (اعراف آيات 135 و 136) و يا اعراض از آن (سجده آيه 22) و مخالفت و ظلم و ستم در حق دعوت كنندگانش (حجر آيات 78 و 79) و يا غفلت نسبت به آيات الهي كه در برابر ديدگان ايشان قرار داده شده (اعراف آيه 136) از موجبات و علل انتقام الهي است. آيه 51 و 55 سوره زخرف بيان مي كند كه رفتارهاي فرعون و فرعونيان موجب خشم خداوند شد؛ زيرا با آن همه از نشانه ها و آيات بارز و آشكار به مخالفت خويش و تكذيب آيات ادامه دادند و اسباب انتقام را فراهم آوردند.
غير از حوزه بينشي و اعتقادي چون كفر و انكار آموزه هاي پيامبران و تكذيب آيات الهي و حق ناپذيري (زخرف آيه 23 و 25 و آل عمران آيه 4) مي توان به حوزه هاي رفتاري نيز توجه كرد كه بيش تر آن ها اموري است كه در حوزه رفتارهاي اجتماعي دسته بندي مي شود. به سخن ديگر از ديگر علل و عوامل انتقام خداوند مي توان به اموري اشاره كرد كه مرتبط با حوزه امور رفتارهاي اجتماعي مردمان است كه از جمله مي توان به جرم (ابراهيم آيات 47 و 49 و نيز روم آيه 47) فسق و فجور (زخرف آيات 51 تا 55) لواط و هم جنس بازي (حجر آيات 58 تا 79) عهد و پيمان شكني (اعراف آيات 135 و 136 و نيز زخرف آيات 51 تا 55) از ميان بردن محيط زيست با شكار در مراكز ممنوع و قرقگاه هاي خاص (مائده آيه 95) اشاره كرد.
اين گونه مسايل موجب مي شود كه خداوند از اشخاص يا گروه و يا قومي انتقام بگيرد و آنان را در همين دنيا عذاب و عقوبت نمايد.
انتقام الهي چنان كه گفته شد براساس عدالت است و اين مساله در انتقام اولياي الهي نيز نمود و ظهور پيدا مي كند و آنان تنها در سايه عدالت و حدود و مرزهاي آن انتقام مي گيرند و از مرز عدالت تجاوز و تعدي نمي كنند. از اين روست كه انتقام الهي و اولياي او در محدوده مقابله به مثل است و از آن تجاوز نمي كند. (شورا آيه 40)
بر اين اساس است كه هرگونه انتقامي كه فراتر از عدالت و مقابله به مثل باشد و در آن كينه و حقد و مانند آن وجود داشته باشد و يا رفتارهاي خشونت آميز و فراتر از عمل باشد واكنش منفي تلقي كرده است و چنين افرادي را كه در انتقام از حدود و مرزهاي عدالت و مقابله به مثل تجاوز مي كنند به عنوان ستمگر و ظالم دسته بندي مي كند. (همان)
خداوند تنها از كساني انتقام مي ستاند كه با رفتارهاي خويش جامعه اي را به فساد و تباهي مي كشانند و با آن كه حجت برايشان تمام شده است باز هم بر رفتارهاي ظالمانه و ستمگرانه خويش اصرار و پافشاري مي كنند در اين حالت است كه خداوند انتقام را واجب و ضروري مي شمارد همانند قصاص كه حيات و زندگي براي مردم و امنيت عمومي و اجتماعي و بستري براي شكوفايي و بالندگي است. اما اگر بتوان با چشم پوشي از انتقام به همان اهداف رسيد مردمان را تشويق به گذشت و دوري از انتقام و مقابله به مثل دعوت مي كنند و مي فرمايد كه گذشت و عفو از انتقام در عين قدرت شيرين تر است و بركات و آثار خوبي دارد. (نساء آيه 148 و 149) به اين معنا كه اگر براي مظلوم روا است كه آبروي ظالم را ببرد و او را افشا كند ولي بهتر است كه در حفظ آبروي او بكوشد و عرض و آبروي او را نبرد و نسبت به اين مساله گذشت داشته باشد، البته به شرطي كه آسيب هاي جدي تر اين عفو و گذشت به دنبال نداشته باشد.
در حقيقت عفو و گذشت در زماني كه شرايط فراهم است بهتر از انتقام است.
اين ها بخش هايي از آيات قرآني بود كه به مساله و پرسش اساسي اين نوشتار توجه داشت. مطالب ديگري در اين مساله است كه خواننده مي تواند به همين آيات مراجعه كند و با تدبر در آن ها نكات و لطايف و اشارات و حقايق ديگري نيز به دست آورد. باشد با رجوع به آيات و تدبر در آن و نيز عمل به آن ها در سايه سار آموزه هاي قرآني به كمال و بالندگي فردي و اجتماعي دست يافته و از شخصيت و جامعه سالم و آرماني برخوردار شويم.